پارساپارسا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

پارسا مرد کوچک

فروشگاه پسرم

دیشب داشتیم توی اتاق بازی می کردیم می گه مامان بیا ازم یه چیزی بخر... صبر کن مامان کفشامو بپوشم (یه جفت صندل داره که بخواد کار مهمی توی خونه بکنه حتما اونا رو می پوشه و یه چیز جالب اینکه هیچ وقت تا حالا صندل ها شو عوضی نپوشیده ) حالا من شدم مشتری ! سلام آقا سلام ! میخوام واسه بچم یه چیز خوب بخرم چی دارین تو مغازتون ؟ کتاب خوبه ؟ازین کتابا داریم میخواین بخرین ؟ کتاب؟؟!! خوب یه کتابی بدین که توش عکس نی نی ها داشته باشه نی نی ؟؟ باشه الان می دم .. (و می گرده چندتا کتاب بهم می ده ) اینا بهترن؟ بله آقا یکی شو ور می دارم.. دیگه چی دارین؟ ازین ماشینا داریم خوبه ؟پازل داریم .. ازین لگو ها هم داریم نه ماشی...
8 دی 1391

کفش نو

بالاخره این دفعه که رفته بودیم ساری رفتیم به یه بدبختی براش کفش نو خریدیم .. راضی نمی شد که ..تا بهش می گفتم بریم کفش بخریم گریه و زاری که نه من خودم کفش دارم نمی خوام مجبور شدم یکی از کفشاشو ببرم با خودم اندازه بگیرم یه شماره بزرگترشو براش بگیرم چون اون اصلا حاضر نمی شد پاشو بذاره توی مغازه کفش فروشی چه برسه به اینکه بخواد کفشی رو پرو کنه حالا هم که کفش خریدیم حاضر نبود اونو بپوشه .. می گفت کفش خودمو  می خوام می گم اون دیگه پاره شده .. می گه نه من کفش پاره میخوام بپوشم .. فقط کفش پاره دیگه با یه سری گریه و زور کفشو پاش کردیم و رفتیم بیرون که دیگه بیخیال شد و خوشش اومده بود از کفشش   --------------------------------------...
6 دی 1391

اقیانوس ما

اینم هنر مامان و پارسا و اقیانوسی پر از ماهی های رنگ و وارنگ که توی اتاق پسرک و با کمک خودش درست کردیم .. البته کارمون هنوزم کامل نشده و دیگه تنبل شدیم .. قرار بود تهشم پر از علف های دریایی و مرجان باشه و انواع صدف ها که حتی نقاشی بعضیاشم تموم شده اما دیگه نچسبوندیم .. .. و یه عالمه حباب که قرار بود واسه ماهی ها بذاریم .. ...
26 آذر 1391

کیک پزون مامان و پارسا

چند روز قبل از محرم بود که من (یعنی مامان) خیلی دلم کیک میخواست اونم از نوع خانگی و داغ داغ .. بخاطر همین یه عالمه مجله آشپزی همه جای خونه ریخته بودم و دنبال یه دستور خوب می گشتم که زیادم تکراری نباشه داشتم یکی از مجله ها رو ورق می زدم که یه کیک دیدم به اسم (کیک با کره بادام زمینی) یادم افتاد که مدت زیادیه یه قوطی کره بادوم زمینی توی یخچال داریم که بابایی خریده بوده اما مدتیه که دیگه نمی خوردش و همین طوری مونده بود تو یخچال .. پاشدم و تاریخشو دیدم که هنوز خیلی وقت داره .. به مواد اولیه کیک نگاه کردم دیدم بعضیاشو نداریم اما می شد بدون اونها هم کیک رو درست کرد این بود که سریع دست به کار شدم موقع استفاده از همزن پارسا می ترسید و گریه م...
15 آذر 1391

اشتباه های دوست داشتنی !!

مامان امشب مسکام  نزنمممممممممممممممم مامان بیا در یچخالو باز کن می خوام یه چیزی وردارم آجخون آجخون مامان بیا داره پلنگ صورتی می ده مامان یادته تلودم بود دست می زدیم شمع فوت کردیم؟؟!! مامان دیربون کجاست میخوام ازت یه عسک  بگیرم ! ببین مامان مک کوئین داره با ماتر مساقبه می ده اشتباه هایی  که دلم نمی خواد حالا حالا ها درست بشن هر چند تند تند دارن تموم می شن   ...
15 آذر 1391

بلبلک من

پسرم چندوقت پیش (شاید حدود یکماه پیش) یاد گرفته بود بگه "اشهد ان علی ولی الله " به خاطر همینم باباش براش یه جایزه خرید .. یه ماشین فلزی که دوست داشت مدتیه که یاد گرفته صلوات رو کامل می گه .. بهش می گم پارسا واسه این صلواتت هم یه جایزه برات می خریم پسرک: نه مامان من خودم جایزه دارم اینا ها .. (می ره ماشینشو میاره نشون می ده ) پسر قانعه دارم من؟؟؟!! -------------------------------------------------------------------------------------------------- می گه مامان منو می بری مشهد ؟ می گم اره مامان ان شالله می ریم .. تازه با هواپیما هم می ریم .. ظهر تا باباش از در رسیده تو با خوشحالی می گه بابا بابا ان شالله می خوایم...
18 آبان 1391