کیک پزون مامان و پارسا
چند روز قبل از محرم بود که من (یعنی مامان) خیلی دلم کیک میخواست اونم از نوع خانگی و داغ داغ .. بخاطر همین یه عالمه مجله آشپزی همه جای خونه ریخته بودم و دنبال یه دستور خوب می گشتم که زیادم تکراری نباشه
داشتم یکی از مجله ها رو ورق می زدم که یه کیک دیدم به اسم (کیک با کره بادام زمینی)
یادم افتاد که مدت زیادیه یه قوطی کره بادوم زمینی توی یخچال داریم که بابایی خریده بوده اما مدتیه که دیگه نمی خوردش و همین طوری مونده بود تو یخچال .. پاشدم و تاریخشو دیدم که هنوز خیلی وقت داره .. به مواد اولیه کیک نگاه کردم دیدم بعضیاشو نداریم اما می شد بدون اونها هم کیک رو درست کرد این بود که سریع دست به کار شدم
موقع استفاده از همزن پارسا می ترسید و گریه می کرد که بابا بغلش کرد و بردش توی اتاق .. بعدشم که بابا رفت تعمیر گاه اومد که مامان بیا با من بازی کن توی اشپز خونه نباش ..
کاسه مایه کیکو گذاشتم روی زمین و گفتم :" پارسایی میای کمکم کنی باهم کیک بپزیم ؟!"
پارسا هم با خوشحالی و کنجکاوی اومد جلو و گفت :"آره میام "
قاشق رو دادم دستش و بهش نشون دادم که چطوری کیکو هم بزنه
اونم خیلی خوبو حرفه ای هم می زد و فقط یه کمیشو ریخت روی زمین
من:" پارسا داری چیکار می کنی؟"
پارسا: دارم این کیکو برات آشپزی می کنمش مامان .. بعد پخته کنم بدم تو انگشت بزنی توش بخوری
بعدشم ریختیم توی قالب و گذاشتیم توی فر
بعد هم رفتیم سراغ درست کردن ژله که اونم پسرم زحمت کشید و برام هم زد و گذاشتیم توی یخچال تا درست بشه .. که ازین قسمت زحمات پسرم عکس نگرفتم دیگه
بعد هم با خوشحالی رفت سراغ ماشین بازی تا کیک درست بشه و صداش کنم .. همین طور که داشت با ماشین لیوانیش حرف می زد یه دفعه دیدم صداش نمیاد
بمیرم پسرم اینقدر کار کرده بود از خستگی خوابش برده بود
اینم نتیجه زحمات منو پسرکم :
با انضمام پزنده کوچک که 65453 بار به باباش گفت این کیکو من پخته کردم بابا !!
خیلی خوشمزه بود .. مخصوصا داغش .. مخصوصا اینکه پارسا جان پخته کرده بودش جاتون خالی !