پارساپارسا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

پارسا مرد کوچک

29 ماهه که پسرک این خونه ای

1391/12/21 21:48
نویسنده : مامان و بابا
1,406 بازدید
اشتراک گذاری

ماه ها تند و تند می گذرن .. بزرگتر می شی و عاقل تر .. گاهی بهانه گیر و بداخلاق می شی و گاهی شیطون و شاد .. گاهی مدت ها خودت با حوصله با اسباب بازی هات بازی می کنی و گاهی هم حوصله ات اازشون سر می ره و نگاهشون نمی کنی و همش می گی مامان یه چیزی بده یه چیزی بده

دیگه کلمه ها رو اشتباه نمی گی و مثل آدم بزرگ ها حرف می زنی .. وقتی منو بابا داریم حرف می زنیم تو هم دوست داری مثل یک ادم بزرگ توی بحث شرکت کنی و چیزی برای گفتن داشته باشی .. مثل بابا میری کشیک می ری ویزیت اونم روزی چند بار و پول میاری خونه میگی مامان ازم بپرس چه خبر بوده و چندتا مریض داشتی؟.. قدت بلند شده اما وزنت تغییر نمی کنه و خیلی لاغر شدی . این لاغریت کلی منو بابا رو نگران کرده اما رشدت خوبه هوشت خوبه ورجه وورجت زیاده و مام سعی می کنیم بیشتر به غذات برسیم و کمتر غصه بخوریم .. مثل بچگی های خودمی قدم بلند بود لاغر بودم از خوردن هم بدم میومد اما مشکلی هم نداشتم !

هنوز هم ماشین بازی محبوب ترین بازیته و خونمون پر از ماشینه همه هم برات ماشین می خرن به هر مناسبتی .. اما هنوز مک کوئین عشق اولته .. صبحا که بیدار می شی اول می ری سراغ مک کوئین و شب ها هم گاهی روی تخت کنار ما می خوابه ..

یه روز صبح بابا که از خواب بیدار شد می گفت تنم درد می کنه بعد از زیر پتوش کلی ماشین در اندازه های مختلف پیدا کردیم و معلوم شد شما قبل از خوابیدن اونا رو زیر پتوی بابا جا سازی کردی مثلا اونجا خونشونه !!رفتن تو خونشون که سردشون نشه !

و حالا بریم ادامه مطلب سراغ قسمت تصویری این پست !

 

چندوقت پیش این رنگای انگشتی اریا رو براش خریدیم و براش خیلی جالب بود .. البته خیلی دوست نداره با دستش رنگ کنه بیشتر دوست داره با قلمو بکشه اون قلمویی که دستشه هم از قلمو های خیلی با ارزش مامانه اون موقع ها که کلاس نقاشی می رفت و اصلا کسی اجازه نداشت بهشون دست بزنه حالا شده بازیچه ی این پسرک .. هعی دنیا !!

.. زودی هم خسته می شه می گه خوب مامان حالا دستمو بشور این رنگ آمزی ها رو هم جمع کن !! فکر کنم من بیشتر خوشم میاد ازین کار تا پارسا

تا بابا می ره می شینه سر میزش مشغول درس خوندن می شه پسرک هم می دوئه صندلی کوچولوشو میاره جعبه اسباب بازیشو میاره بجای میزش لب تاپ عمو فردوسشو هم می ذاره روش عین باباش یه ورق می گیره دستش کنار بابا می گه مامان لطفا مزاحمم نشید من درس دارم ..پسر کپی پیست پسر !!

قربون قدت برم من .. یه وقتی بود که می ذاشتیمت روی همین مبل قدت اندازه یکی از تشکچه های مبل می شد تکون هم نمی خوردی .. حالا قدت تقریبا شده دوبرابر اون موقع ها و من شرمنده بزرگی و لطف خدایی هستم که هر لحظه مواظبته و بزرگت می کنه ..

اینجام تولد مک کوئینه !!!بقول خودت تولد یکسالگیشه اون بولینگ ها هم که گذاشتی جلو ماشین ها بقول خودت شربته که دارن می خورن اما کیک نخریدن واسه مک کوئین دیگه خیلی تولد ساده و بی تجملاتی گرفتن از کادو هم خبری نبوده با یه شربت سرو تهش رو اوردن .بایدالگو بگیریم ازین مک کوئین همگی .. من و بابا هم حسابی براش تولد مبارک خوندیم و شلوغ بازی کردیم

این ادمک رو خودت تنهایی ساختی وقتی منو بابا مشغول کارای خودمون بودیم و  وقتی به من و بابا نشون دادی کلی هیجان زده شدیم و ازت خواستیم که کنارش دراز بکشی و باهم ازتون عکس بگیریم .. قربون هوش و حوصله ات برم کوچولوک مامان

مدتیه پسرک ماشین هاشو دنبال هم قطار می کنه ..فکر کنم تو این سن و سال اپیدمیه این کار !!ا

یه صلوات زیر لبی بفرستین برای سلامتی همه بچه های روی زمین !!

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

leila
17 اسفند 91 21:13
ای جونم.....فدای اون عکسهات....29ماهگیت مبارک
آلیس
18 اسفند 91 14:00
ماشالله به این گل پسر ناز و مامان فوق العاده اش
مامان میترا
18 اسفند 91 19:42
سلام. پستت و عکسا قشنگ بودن. یک نکته راجع به رنگ انگشتی امتحان کن. یک لباس براش بپوشون که اگر کثیف شد طوفانی نشی. بعد در کنار یک دیوار که البته فرشش رو کمی بردی اونورتر شروع کنید به کار با رنگ انگشتی با دست رو دیوار. خیلی بچه ها حال میکنن. مخصوصا وقتی کل کف دستشون رو رنگ میمالن و رو دیوار چاپ میزنن. بعدشم به راحتی با دستمال نم چند بار که بکشی پاک میشه عین اولش
آیدا مامان ویهان
19 اسفند 91 10:05
ای عزیزم.خوبه باز نمیره آویزون باباش نمیشه. من هی میگم رنگ انگشتی بخرم یادم میره. نازی چه ادم خوشگلی هم درست کرده آفرین
مینا
19 اسفند 91 17:15
خدا این گل پسر شیرینو براتون حفظش کنه، خیلی دوست داشتنیه
مریم مامان آریا
20 اسفند 91 9:06
ای جااااااااااااان پارسای ناز نازی متین و سنگین و یه پا مهندس
آریا هم خیلی لاغره فکر نمی کنم از لحاظ ظاهری فرقی با هم داشته باشن ولی خوب نمی دونم چرا بعضی ها بچه ها رو بلند می کنی سنگین ترن ، گفته بودی وزنش 12 هست ولی خوب ظاهرا چیزی با آریا فرق نداره
قربون اون قد و بالاشون
خیلی خوشحال می شه آدم وقتی می بینه قد کشیدن
خدا حفظشون کنه


اره مریم یه کیفی توام با نگرانی داره وقتی می بینی شلوارشون کوتاه شده یا کفششون پاشون نمیره دیگه
امروز پارسا رو بخاطر وزنش بردیم دکتر گفت اصلا مهم نیست تا دوسالگی مهم بوده که همه چیش خوب بود دیگه نگران نباشین شربت زینک پلاس هم داد
مریم مامان آریا
20 اسفند 91 9:08
مام بیشتر با قلم مو ازشون استفاده می کنیم
ولی خوب آریا خیلی خوشش میاد با دست و پامون مهر بزنیم چند تا مهر زدیم یادگاری نگه داشتم تو هم نگه دار


مام مهر زدیم نگهشون داشتیم
مهناز
21 اسفند 91 13:47
خداحفظش کنه
مامان روشا
21 اسفند 91 14:17
آفرین به این مامان با حوصله و وبلاگ نویس چقدر قیافه پسرت شیرینه منو یاد بچگی کسی می اندازه که دوسش دارم راستی شاهکاره این آدمکی که ساخته واقعا از نظر ساخت ذهنیش بیسته آفرین
رواق
22 اسفند 91 1:16
سلام "انشاءالله" خدا حفظ كنه اين آقا پارسا رو ، زير سايه ي مامان و باباي خوبش؛ پاينده باشيد.
فهیمه مامان سینا
22 اسفند 91 14:36
ماشالا عجب آدمکی ساخته واسه رنگ انگشتی بهترین کار اینه که ببریش حمومو بذاری رو درو دیوار نقاشی کنه سینا به نقاشی علاقه نداره ولی ترکیب رنگها رو خیلی دوست داره و خودش تو حموم همه جا رد دست میذاره و سبز و نارنجی درست میکنه.... سینا از پارسا خیلی لاغرتره...از 6ماهگی تا 2سالگی هم وزن گیریه خوبی نداشت...چون بد غذابود و همین طور بد دندون....موقع دندون در آوردن هیچی نمیخورد و البته منم تو غدا خوردنش کم کوتاهی نکردم!!!بیشتر وزن گیریش مال 2سال به بعدشه و بقیش خصوصی
مامان پریناز
24 اسفند 91 13:45
ماشاء الله لا حول ولا قوه الا بالله
آفرین گل پسر باهوش
یادش به خیر داداشم که کوچیک بود 200 تا ماشین پشت هم می چید بعد از اول هر کدومو یه سانت حرکت میداد بعد همینجووووووور پشت سریاش.یعنی 2-3 ساعت مشغول میشد...صداشم اینجوری بود...ئهههه ئههههههه ئهههههه بیبیب بیبیب ئههه!!!
ولی این دخترک من خودش سرگرم نمیشه خداااااااااااااااااااااااااااااااااا


زهرا جون فکر کنم یکی از تفاوت ها یا شایدم بشه گفت خوبی های بچه پسر داشتن اینه که اینا چون عاشق ماشینن مدت زیادی تنهایی باهاش سر گرم می شن .. پارسا که اصلا دوست هم نداره ما توی ماشین بازیش دخالت کنیم و همبازیش بشیم . من از دوستای دور برم که دختر دارن همه همین شکایتو دارن که باید یکریز با بچه هاشون بازی کنن و حاضر نیستن که تنهایی بازی کنن .. البته زیادم ربطی نداره ها من خودم بچه بودم مامانم یکبارم باهام بازی نکرد خواهرم هم مدرسه می رفت من همش خودم بازی می کردم کاری با مامانم نداشتم اونم همش داشت خیاطی می کرد