تعطیلات در ساری
تعطیلاتی که گذشت که مصادف بود با اربعین مام از سه شنبه عازم ساری شدیم شهر آبا و اجدادی مامان و بابا هم برای دیدن مامان بزرگ و بابا بزرگ (پدری) و هم اینکه چون خونه مامانی (مادر بزرگ مامان خانوم ) به رسم چندین ساله به مناسبت اربعین روضه دارن و همه فامیل هم اونجا جمع بودم مخصوصا دایی دوست داشتی مامان هم بعد از مدتی طولانی از خارج اومده بود و اونجا بود .. خلاصه با یک تیر یه عالمه نشون رو زدیم
هم در مراسم عزاداری شرکت کردیم و پارسا هم با پیرهن مشکی ای که مال کوچولویی های باباش بوده و مامان بزرگش اینا نگه داشته بودن تا حالا و الان اندازه پسرک شده توی مراسم رفته بود و خیلی هم دوست می داشت و بدون اینکه سر و صدا کنه بغل باباش می نشست تا اخر مجلس و یکبار هم که وسط نوحه خونی و سینه زنی ها همون جا بغل باباش خوابش برده بود
هم توی جمع یک عالمه بچه بود از پسرخاله هاش و دختر خالش تا بچه های دختر خاله ها و ... و حسابی بازی کرد و شاد بود
بخاطر ادبش و آرامشش و شیطونی به موقع و حرف گوش کنی به موقعش مورد توجه همه قرار گرفته بود
از وقتی هم که برگشتیم خونه چند بار بهم گفته مامان خیلی خوب شد که رفتیم ساری .. خیلی خوش گذشت!!!!