پارساپارسا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

پارسا مرد کوچک

وقتی فرشته ها می خوابند !

1390/3/24 14:43
نویسنده : مامان و بابا
776 بازدید
اشتراک گذاری

 

اینم فرشته ای که توی خواب می خنده ( مسابقه ی خواب یک فرشته)

و در خواب می خندند

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

رها خانه سبز ما
1 خرداد 90 21:26
ای جانم الهی قربونش برم ماشالله به این قند عسل الهی خد بهتو ببخشه این گل پسرو
عادله پازانی
1 خرداد 90 22:52
سلام ، وبلاگ جالبی دارید. خوشحال میشم به وبلاگ من هم سری بزنید کار سیاه قلم از چهره انجام میدم www.adipaint.blogfa.com با تشکر پازانی
مریم مامان آریا
1 خرداد 90 23:02
به نظرت آریا و پارسا شبیه هم نیستن من از روز اول که با وبلاگت آشنا شدم عکس پارسا رو که نشون شوهرم دادم اون هم نظرش این بود که خیلی شبیه به هم هستن دماغاشون و گردی صورتشون نوع استخون بندی و جسشون از نطر من که خیلی شبیه هستن شما چی میگین ؟
دوست قديمي ......فا
2 خرداد 90 9:21
واااااااااااااي جيگرشو. خصوصا عكس دومش خيلي خوردنيه.
مریم مامان آریا
3 خرداد 90 8:13
کاش آریا هم ترک گهواره می کرد خیلی دلم می خواد رو زمین بخوابه آخه واسه این هنوز تو گهواره است چونکه لابه لای خوب هی بیدار می شه و اگر تمونش ندم نمی خوابه پسر شما اگر لابه لای خواب بیدار شد چجوری می خوابونیش دوباره؟ الان کلا چجوری می خوابونیش؟
مامان یک عدد کلوچه
3 خرداد 90 18:48
ای جان دلم چقدر بزرگ شده ماشالا... امروز یه چیزی فهمیدم که این آقا پارسا 2 ساعت و نیم از دیانا بزرگتره
لیلا
4 خرداد 90 12:44
چه خوردنی خوابیده.....دوست دارم خیلی زیاد...
خاله خانم
5 خرداد 90 18:31
یکی منو بگیره تا نخورمدم ای جوجو رو.این لپها رو باید یواش بوسید مثل فرشته ها
Nasrin
10 خرداد 90 18:01
ای جان از وقتی بچه دار شدم بیشتر عاشق بچه ها شدم از بس شبیه همند عکس آخرش که دستش رو سفت کرده عین اداهای نیکاست
مامان علیرضا
28 خرداد 90 23:28
چقدر گلت نازه عزیزم وبلاگ پر باری هم نوشتی دستت درد نکنه اگه اجازه بدی لینکت کنم. اگه وقت کردی یه سریم به وبلاگ پسر کوچولوی من بزن اگه از عکساش خوشت اومد توی قسمت نظرات بهم بگو یا عکسای گلتو برام به ایمیل بفرست تا خیلی زود و کم هزینه اونارو خوشگل کنم و برات بفرستم. ناز نازیتو ببوس
مامان پارسا جیگر
23 فروردین 91 13:51
پشت هر کوه بلند سبزه زاریست پر از یاد خدا و در آن باغ کسی می خواند که خدا هست، دگر غصه چرا آرزو دارم خورشید رهایت نکند، غم صدایت نکند، ظلمت شام سیاهت نکند، و تو را از دل آنکس که دلت در تن اوست حضرت دوست جدایت نکند.