خاطرات تصویری تهران (تیرماه 92)
اواخر خرداد بود که به خاطر کلاس های بابا و البته با خوشحالی و ذوق فراوون بعلت بودن در کنار خانواده روانه تهران شدیم !!
می دونستیم که خاله و بچه هاش دیگه به زودی به استرالیا برمی گردن و دلم می خواست این روزای اخر رو پارسا حسابی باهاشون باشه و باهم بازی کنن که خدا هم مثل همیشه همه چی رو جور کرد و به دل ما راه اومد
این دفعه خیلی طولانی تهران موندیم و بهمون هم حسابی خوش گذشت مخصوصا پارسا
از همه بیشتر عاشق حیاط بود و آب دادن به باغچه ها و دونه دادن به جوجه ها .. مخصوصا اون مدتی که همه رفتن مشهد و ما موندیم خونه خیلی خودشو نسبت به اونها مسئول می دونست صبح که پا می شد اول می گفت بریم سراغشون براشون با علاقه ظرفشون رو آب می کرد و نون می کوبید و گندم می ریخت بعدم دنبالشون می کرد که برن غذا بخورن
در حال گندم ریختن واسشون !
این میز وایت برد مال پسرخاله هاشه که پارسا خیلی دوست داره خیلی هم بامزه و با تمرکز می نشست بقول خودش مشق می نوشت
عاشق این بود که بذارمش توی کمد رختخوابا می گفت اینجا خونه مه !! هی منم باید می رفتم در می زدم و چاق سلامتی می کردیم باهم (اینجا پسر خاله ها مشهدن وگرنه مجتبی هم الان این تو بود )
پسرک وظیفه شناس من صبح به صبح با اون آفتابه کوچولوش همه جا رو آب می داد
لذت بخش ترین کار بازی با پسر خاله ها اونم آب بازی توی حوض کوچولوی قرمزشون بود .. توجه دارن که پارسا پاهاشم گذاشته توی آب !
البته بعدا تر حوض خونه هم آب ریخته شدو بچه ها توی حوض بازی می کردن که عکس ندارم فیلم دارم ازش
پارسا که سال قبل تابستون از توی حوض رفتن می ترسید و کنار حوض با احتیاط بازی می کرد امسال با علاقه می گفت بذاریمش تو و حتی دستاشو از کناره ها ول می کرد و راه می رفت و با بچه ها بازی می کردن
امیدوارم بازم بشه که این جمع دوست داشتنی باهم باشین عزیزای دلم !