پارساپارسا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

پارسا مرد کوچک

خاطرات تصویری تهران (تیرماه 92)

1392/5/8 11:44
نویسنده : مامان و بابا
611 بازدید
اشتراک گذاری

اواخر خرداد بود که به خاطر کلاس های بابا و البته با خوشحالی و ذوق فراوون بعلت بودن در کنار خانواده روانه تهران شدیم !!

می دونستیم که خاله و بچه هاش دیگه به زودی به استرالیا برمی گردن و دلم می خواست این روزای اخر رو پارسا حسابی باهاشون باشه و باهم بازی کنن که خدا هم مثل همیشه همه چی رو جور کرد و به دل ما راه اومد

این دفعه خیلی طولانی تهران موندیم و بهمون هم حسابی خوش گذشت مخصوصا پارسا

 

از همه بیشتر عاشق حیاط بود و آب دادن به باغچه ها و دونه دادن به جوجه ها .. مخصوصا اون مدتی که همه رفتن مشهد و ما موندیم خونه خیلی خودشو نسبت به اونها مسئول می دونست صبح که پا می شد اول می گفت بریم سراغشون براشون با علاقه ظرفشون رو آب می کرد و نون می کوبید و گندم می ریخت بعدم دنبالشون می کرد که برن غذا بخورن

در حال گندم ریختن واسشون !

این میز وایت برد مال پسرخاله هاشه که پارسا خیلی دوست داره خیلی هم بامزه و با تمرکز می نشست بقول خودش مشق می نوشت

عاشق این بود که بذارمش توی کمد رختخوابا می گفت اینجا خونه مه !! هی منم باید می رفتم در می زدم و چاق سلامتی می کردیم باهم (اینجا پسر خاله ها مشهدن وگرنه مجتبی هم الان این تو بود )

پسرک وظیفه شناس من صبح به صبح با اون آفتابه کوچولوش همه جا رو آب می داد

لذت بخش ترین کار بازی با پسر خاله ها اونم آب بازی توی حوض کوچولوی قرمزشون بود .. توجه دارن که پارسا پاهاشم گذاشته توی آب !

البته بعدا تر حوض خونه هم آب ریخته شدو بچه ها توی حوض بازی می کردن که عکس ندارم فیلم دارم ازش

پارسا که سال قبل تابستون از توی حوض رفتن می ترسید و کنار حوض با احتیاط بازی می کرد امسال با علاقه می گفت بذاریمش تو و حتی دستاشو از کناره ها ول می کرد و راه می رفت و با بچه ها بازی می کردن

امیدوارم بازم بشه که این جمع دوست داشتنی باهم باشین عزیزای دلم !

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

سیرترشی متاهل
10 مرداد 92 22:45
ای جون دلم چقده خوشمزه شده این اقا پسر


مرسی عزیزم
مریم مامان رایان
10 مرداد 92 23:10
من و رایان عکس هاتون رو دیدیم و کلی از پارسا برای رایان گفتم. الان رایان خودش رو دوست پارسا می دونه
امیدوارم به زودی بتونیم همدیگه رو ببینیم


ای جااااااااااااانم رایان .. رایان که خیلی وقته جزو دوستان ندیده پارساس ..
گلناز
11 مرداد 92 0:38

عکسارو دوست داشتم.اقایی شده


قربان گلناز خودمان
رواق
11 مرداد 92 2:52
سلام
هزار "ماشاءالله"؛ چه روزهای خوبی دارن، بی دغدغه و بی پروا...؛
همگی در پناه حق و درکنار هم، پاینده باشید.


بی دغدغه و بی پروا با ارزوی های کوچیک
فاطمه مامان مريم خانم
12 مرداد 92 8:21
براي اينكه مديون نشم زود نظر مي گذارم
خدا ان شا الله همه بچه ها را براي پدر و مادر هايشان حفظ كند
كاش مريم هم مي امد و الان يك عكس از مريم داخل حوض مي داشتم
هر سه تفنگدار سالم و سلامت باشند ان شاالله


بخورم اون مریمتو که نذاشت بیای پیشمون باید بیام لپاشو گاز بگیرم
آیدا مامان ویهان
12 مرداد 92 8:23
ای جونم چه حیاطی به به. سه تا پسر مودب و بامزه عزیزم ایشاا.. شما هم بزودی برید پیش اونا


هر چی خدا بخواد مام راضی ایم

مامان صالح
12 مرداد 92 12:51
سلام خدا حفظشون کنه و در پناه خدا شاد و خندان باشند






ان شالله همه بچه ها شاد باشن
مهشید
14 مرداد 92 1:25
چه جالبه که خونه مامانت اینا اینقدر باصفاست. خوبه پارسا خونه هر کدوم از مادر بزرگا که بره کلی کیف می کنه.
ببینم پس تا چند وقت دیگه به خواهرت می پیوندی. شاید اونجا با هم همسایه بشید.
وفا خدا رو چه دیدی شاید اونجا ما هم همسایتون شدیم.برای ما دعا یادتون نره


مهشید تو نیومده بودی خونمون ؟ البته خونه اون یکی مامان بزرگش که ساریه اپارتمانیه خیلی هم تنگ و تاریکه
مهشید جان ما نشسته ایم ببینیم خدا چیکار می کنه دیگه .. ریش و قیچی دست خودش من که دلم به رفتن راضی نیست اما اینجا موندمون هم فایده ای نداره هیچ اینده ای جلومون نداریم با این اوضاع .. البته اگر موندنی هم بشیم برنامه هایی داریم ..
خواهرم اینا که سیدنی ان ما عمرا بتونیم سیدنی بریم .. ببینم شمام استرالیا؟ یا چالوس؟
مامان روشا
14 مرداد 92 10:47
چه عجب این جا میشه نظر گذاشت توی وبلاگ خودت اصلا نتونستم نظر بزارم اون شماره هایی که باید بنویسی برام نشون نمی ده وای همشو خوندم دست گلت درد نکنه


واقعا نمی دونم چی شده وبلاگم دیگه مشکل از بلاگفاس ما شما رو بدون کامنت هم دوست می داریم ..
مامان آوینا
14 مرداد 92 11:03
عزیزم ماشاله گل پسر رو ببین
خدا حفظش کنه


مرسی عزیزم همیشه به ما لطف داری
مریم مامان محمد رضا
14 مرداد 92 12:25
ماشالله به آقا پسرهای گل

چه حیاط با صفایی. منم عاشق این کارام اما حیف که توی اپارتمان امکانات نیست


مام که همش اونجا نیستیم مریم جون .. این ها خیلی کم پیش میاد مام مثل شما اپارتمان نشینیم