پارساپارسا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

پارسا مرد کوچک

سلمونی بچه ها

1392/1/28 12:59
نویسنده : مامان و بابا
1,631 بازدید
اشتراک گذاری

قضیه سلمونی رفتن و جیغ و گریه ها و دست و پا زدن های پارسا و دعوای ما با اآقای سلمونی و نیمه کاره بیرون رفتن از سلمونی و ... رو قبلا نوشتم .. چندین ماه بود بعد از اون قضیه که دیگه سلمونی نرفته بودیم و هر از گاهی من یا مامانم (مامانی پارسا) توی خواب موهاشو ذره ذره کوتاه می کردیم اونم به چه مصیبتی .. تازه خیلی هم سخت بود چون همه جاش پر از مو می شد و هی هم سرشو تکون میداد و ارامشش هم در خواب از بین می رفت که کار درستی نبود

موهاش تا روی گوش هاش بلند شده بود اما منو باباش تصمیم گرفته بودیم دیگه نبریمش سلمونی ! تا اینکه یکی از اقوام آقای همسر که ساری هستن و از احوالات سلمونی رفتن ما آگاه بودن خبر دادن که نزدیک منزلشون یک سلمونی مخصوص بچه ها باز شده !

مام که چند روز مونده بود به عید قصد رفتن به ساری رو داشتیم قرار شد یه روزی توی اسفند پارسا با بابابزرگش بره اونجا تا ببینیم چی می شه !

و بالاخره اون روزم رسید و اونا رفتن .. وقتی برگشتن موهای پسرک خیلی خوشگل شده بود و برای اولین بار تمام دورش خیلی تمیز ماشین شده بود .. من خیلی تعجب کردم با دیدنش و اینکه چطور گذاشته براش ماشین کنن به این تمیزی

اولین چیزی که گفت این بود ! مامان من توی سلمونی خوابم برد !!!!!!!!!!!!!!

و باباش گفت همین طور که یکی از خاله ها سرشو نگه داشته بود و براش حرف می زد و یه کارتون هم براش نشون میدادن خوابش برده بود .. می گفت خیلی هم محیطش هم رفتار پرسنلش خوب بوده و طبق اصول روانشناسی با بچه برخورد می کردن از داد و دعوا خبری نبوده و کاری کردن که پارسا راضی شده بدون باباش بره تو و بشینه و اجازه داده خاله نگهش داره و عمو سرشو اصلاح کنه !!

من که خیلی خوشحال شدم .. امیدوارم که اون سلمونی بسته نشه تا بتونیم پسرکو ببریم

چون دوربین نداشتیم آقای همسر چندتا عکس با موبایلش گرفت که خیلی هم خوب نشده اما اگر شد اینجا می ذارم به اضافه عکسای عید

برای دیدن عکسای سلمونی تشریف ببرید ادامه مطلب:

این محوطه سلمونیه هست پر از وسیله بازی ..

این عمو و خاله ی آرایشگر هستن و پارسا جان که روی صندلی ماشینی نشسته و خاله سرشو نگه داشته تا عمو براش موهاشو کوتاه کنه .. هر وقت هم که خاله دستشو ور می داشت می گفت که خاله سرمو نگهدار برام .. و کم کم هم همون طوری خوابش برد .. البته والدین رو راه نمی دادن برن تو چون بچه ها با دیدن اونها گریه زاری م یکنن این عکسو هم باباش یواشکی از لای در با موبایلش گرفت

اینم آقای پارسای گل و مرتب که بهش هم کلی جایزه دادن .. بادکنک و بیسکوئیت و شکلات و ....

واقعا دمشون گرم که همچین جایی رو درست کردن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مریم مامان آریا
26 فروردین 92 12:28
وای چقدر خوب ما که از اون باری که بردیم موهاش رو اصلاح ، و دور گیری نشد تا الان همون طوره و روز به روز داره شلخته تر و بلند تر میشه جالبه تو اون سلمونی هم آرایشگر خانوم بوده هم آقا؟ ؟ جالبه کاش اینجا هم بود