عید دیدنی
امسال عید خونه ی چند تا از فامیلا رفتیم .. هر چند من از این کار اصلا خوشم نمیاد اما نمی شه به خاطر خودم پسرک و پدر رو هم محروم کنم .. البته معلوم شد که پسر هم خیلی خوشش نمیاد چون کلا هر جا رفتیم همش غر زد و گریه کرد و از دماغ ما درومد ... عین شلمان یهویی زنگ خوابش صدا می کرد و دیگه به هیچ کلکی نمی شد نگهش داشت .. حتی چند جا تشک و بالشش رو هم بردیم و یه چرتی هم زد اما بازم بیدار که می شد گریه می کرد .. غریبی هم که دیگه نگو .. یه جوری جیغ می زد با دیدن غریبه ها که صورتش بنفش می شد و اشکاش سرازیر .. حتی با هر دوتا پدر بزرگ هاش هم همین طوری کرد .. آخه بچه که اونا رو نمی بینه زیاد بابای من(یعنی مامان) یه کمی اول از دور باهاش بازی کر...
نویسنده :
مامان و بابا
11:09