پارسا واسکوترش
هفته پیش مامان بزرگ و بابابزرگ پارسا اومدن دیدن ما و یک عاااااااااااااااااااااااالمه برای پارسا هدیه اوردن که بعضی هاشم سوغاتی مشهد بود از جمله یک اسکوتر آبی رنگ که پارسا از دیدنش خیلی خوشحال شد و از همون روز حسابی باهاش سرگرم شد ..
من با خودم فکر کرده بودم که این دفعه که بابابزرگش اینا اومدن بریم باهم براش یه دوچرخه بخریم چون یک سه چرخه داشت که یکساله بود براش خریده بودیم و با اینکه رکاب هم داره و خیلی خوشگله اما ازینایی هست که رکابشون به چرخ جلو وصله و در نتیجه رکاب زدن برای بچه ها سخته . .. قصدم این بود که اگر میشه اونو بفروشیم و بجاش یک دوچرخه بخریم .. مخصوصا که پسر همسایه که شش ماهی از پارسا بزرگتر هم هست یک دوچرخه داره و خیلی خوب هم یاد گرفته و خیلی وقتا داره توی پارکینگ سواری می کنه و می دیدم که پارسا با دیدن اون خیلی دلش می خواد که اونم یه چیزی برای سوار شدن داشته باشه که بتونه باهاش تند بره
اما دیگه وقتی دیدم براش اسکوتر خریدن بیخیال دوچرخه شدم .. چند بار با بابابزرگش رفت توی پارکینگ و بالاخره یاد گرفت که خودش به تنهایی اسکوتر بازی کنه ازون روز هر وقت صدای دوچرخه پسر همسایه رو از توی پارکینگ میشنوه کلی خواهش و التماس می کنه که مام بریم پایین تا بتونه با اون بازی کنه و مسابقه بده
البته هنوزم نمی تونه با اسکوترش از دوچرخه اون بچه جلو بزنه یا حتی بهش برسه و می بینم که این قضیه گاهی باعث می شه بهش بربخوره اما بروی خودش نمیاره
مدتی هم هست که به من می گه که ازین ماشین های شارژی دلش می خواد .. من و باباش تصمیم گرفته بودیم که اگر به سنی رسید که خودش ازمون ازین ماشین ها خواست در ازای یک کار خوبش یا برای تولدش براش بخریم حتی چند بارم ازش پرسیده بودیم که دلش میخواد که گفته بود نه اما الان مدتیه که چندین بار به من گفته که مامان کاشکی من ازین ماشینا داشتم و یه مدلی هم می گه که دلم می خواد براش بگیرم اما چون احتمالا تا چند ماه دیگه بیشتر اینجا نباشیم زیاد عاقلانه نیست که همچین هزینه ای بکنیم برای دو سه ماه اما اگر بتونم یه دست دوم ترو تمیز با قیمت مناسب گیر بیارم حتما براش می گیرم ..
عکس هم در ادامه مطلب
اینم پارسا و دوستش ارشیا که همسایه طبقه بالاییمون هستن
هر چی گفتم روشونو نکردن به من مثل بچه ادمیزاد ازشون عکس بگیرم یکی رو راضی می کردم اون یکی راضی نمی شد .. منم از پشت سرشون عکس گرفتم