عکس های همین جوری
داستان این عکس ها اینه که قبلن ها و بعضی هاشم خیلی قبلن ها ادیت و اماده کرده بودم که توی وبلاگش بذارم اما خوب بخاطر گاهی تنبلی گاهی بی وقتی و گاهی هم فراموشی تا حالا همین طوری موندن .. گفتم خوبه توی یکی دوتا پست همین طوری بذارمشون تا دفترچه خاطرات اینترنتی پسرک کمی سرو سامون بگیره و یکم تصویری تر باشه بریم سراغ عکسا :
فکر کنین این عکس مال تابستونه .. یه روز خیلی خوب توی پارک نوشهر که منظره خیلی زیبایی داره .. پارسا هم که مثل همیشه فقط تاب سوار میشه و بس!
اینم یه تصویر دیگه از همون پارکه خوشگله و پارسا در حال بدو بدو .. توروخدا سبزی درختا و چمن ها و بوته ها ادمو دیوونه نمی کنه ؟ اینجا یکی از جاهای این شهره که من خیلی دوسش دارم ادم حس می کنه توی بهشته
واضح و مبرهنه که اینجا پسرم داره خمیر نون درست می کنه اینم نون هایی که باهم پختیم :
ای وای اینم که مال تابستونه .. تو رو خدا چجوری روی مبل خوابش برده ؟!! اصولا زیاد توی خواب چهار زانو می شه !!!!
اینم همون تابستونه .. سفری که به ابشار ابپری نور داشتیم و خیلی ابشار الکی ای بود و اصلا با تصور ما از ابشار جور نبود و کلی حال هممون گرفته شد در راه برگشت توی جنگلهای بین راه کمی پیاده شدیم تا بچم یه کمی بدوئه و بازی کنه و اون حالگیریه یادش بره .. به فرمون توی دستش توجه شود !! کلا چند ماهی ما هر جا می رفتیم پارسا و فرمون از هم جدا ناپذیر بودن حالا این فرمون هر چیزی می تونست باشه
این عکس هم مال دریای سی سنگانه و همون روز گردش در نور در حال برگشت به خونه .. با اینکه هوا خنک بود و حال و هوای پائیزی داشت و نزدیک غروب هم بود و به پسر تاکید کردیم اصلا و ابدا جلو اب نره و خیس نشه اما اخرش این شد .. اخر مگه می شه یه بچه بندری لب دریا بره و تنی به اب نزنه .. اونم پارسای عاشق اب بازی و شیفته ی دریا ؟؟؟!!
اون روز کلی دست همو گرفتیم و بیخیال مردمی که نگاهمون می کردن باهم کنار ساحل دویدیم و از ته دل خندیدیم و بابا هم از این شادی هامون فیلم گرفت
اینجا به تقلید از کتاب کایو ازم خواست که براش سیبیل بکشم !!! زودم جیغ و گریه که پاکش کن ..عین این سیبیلای ایتالیایی شده
نوحه خون کوچولوی ما
والله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین