ریاضیدان کوچک من !
علاقه ی پارسا به شمردن و یاد گرفتن اعداد برام خیلی جالبه .. اینقدر با خودش تمرین شمردن کرد و من هم اشتباهاتشو تصحیح کردم که الان تا عدد بیست رو می شمره اما هنوز هم با جا انداختن بعضی از عددهای دورقمی مثل 18 و 15 .. و البته گاهی هم کاملا بی غلط
بخاطر علاقه اش به عددها همش از من دربارشون سوال می کرد و خیلی زود یاد گرفت عددهای 1 تا 10 رو بخونه هم فارسی هم انگلیسی ..
هر جایی که عدد ببینه تندی بلند برامون می خونه .. عددهای روی کنترل تلویزیون یا شماره های تلفن عددهای روی ساعت خلاصه کوچولوترین عددی که ببینه می خونه .. مامان ببین اینجا یه 4 انگلیسی نوشته و همه این یادگیری بواسطه سوال های پی در پی خودش بوده ..
الان هم روزی شونصد بار ازم می پرسه .مامان یه یک کنارش یه 4 می شه چند ؟ چهارده ..
مامان یه 6 کنارش یه 0 می شه چند ؟ شصت .. مامان یه دو کنارش یه صفر می شه چند ؟ بیست
مثلا توی جاده بودیم و غر می زد که چرا نمی رسیم خسته شدم چقدر مونده تا خونمون بهش گفتیم که نمی دونیم باید ازین تابلوهای سبز برسیم تا ببینیم چقدر مونده و بعد منو بابا سرگرم حرف زدن شدیم اینقدر که نفهمیدیم که کی از کنار تابلو گذشتیم که پسرک گفت مامان روی تابلو یه یک بود کنارش یک پنج یعنی چقدر مونده تا خونه مون ؟ گفتم یعنی 15 کیلومتر خیلی خیلی کم
خیلی هم دوست داره همه چیزو بشمره : توپهاش .. ماشین هاش .. پاستیل هاش .. لبوهای توی بشقابش و ...
.. تقریبا هر روز از ما می پرسه امروز چند دی هست امروز چند اذر هست ؟ بهش می گم مثلا 17 .. می گه یعنی چطوری نوشته می شه ؟ می گم یه یک کنارش یه هفت ..
سعی می کنه با دستهاش عددهایی رو که بهش می گیم نشون بده و خیلی هم سریع اینکارو می کنه
به ساعت هم خیلی علاقه داره و ازم می پرسه مامان عقربه درازه روی 11 اونی که شکمش دایره داره روی 5 یعنی ساعت چنده (عقربه کوچیکه ساعت ما وسطش یه دایره داره )؟ م یگم مامان جون یعنی نزدیک پنجه
همین طور عاشق اشکال هندسیه و اون بسته اشکال هندسی که براش خریدم .. کتاب راهنماش رو می ذاره جلوش و شکل ها رو از روش می سازه و البته این کتاب برای بچه های دبستانیه ..
باباش می گه این ژنش به شما ها رفته چون من و خواهر و برادرم هر سه رشته ریاضی بودیم و خیلی هم علاقه مند .. بابام هم اینطور که تعریف می کنه از بچگی بهترین نمره های ریاضی مدرسه رو میاورده و البته اون عاشق نقشه کشی و خونه سازی بوده طوری که می گفت 7-8 ساله که بودم با قوطی کبریت گل و ماسه رو قالب می زدم و روی اجاق گاز اشپز خونه دور از چشم دیگران مثلا بعد از ظهرها که وقت استراحت اهالی خونه بود می پختم و اجر درست می کردم بعد روی زمین نقشه خونه می کشیدم و روش اجر می چییدم و خونه می ساختم هی
و خوب بالاخره هم مهندس عمران شد .. امیدوارم که هممون بتونیم استعداد بچه هامون رو بشناسیم و زمینه رو برای رشد و در مسیر درست قرار گرفتنشون مهیا کنیم و این ممکن نیست مگر به لطف و خواست و نظر خداوند