شمردن !
پسرکم در سه سال و دو ماهگی می تونه تا ده رو خوب و درست و ازون به بعد تا 20 رو با چندتا اشتباه و پس و پیش بشمره ..
شکل اعداد فارسی از 1 تا 12 رو هم بلده و م یتونه بخونه اما ازون به بعد رو از ما می پرسه .. مامان یه یک یه 5 می شه چی ؟ یه یک یه هفت می شه چی ؟
اعداد انگلیسی رو هم از یک تا 10 فقط شکلشون رو بلده مثلا 3 رو ببینه می گه این سه است اما تلفظشون رو نمی دونه
و اما اینکه چجوری یاد گرفته من از وقتی که زبون باز کرد براش می شمردم .. اسباب بازی هاشو و هرچی دیگه قابل شمردن بود .. کم کم خودش هم علاقه مند به شمردن شد و همراه من تکرار می کرد .. یا می دیدم در بازی های تنهایی خودش گاهی داره چیزی رو می شماره البته غلط و خنده دار .. یک دوو سه پنج شیشت !! من و باباش عاشق این شیشت بودیم و هیچ وقت دلمون نخواست شیشت خوشگل و بامزشو اصلاح کنیم اما خودش کم کم یاد گرفت و فکر کنم از روی لب تاپ عموفردوسش یاد گرفت که بگه شیش !
من هیچ اصراری برای اینکه چیزی از خوندن روبهش یاد بدم ن دارم مگر اینکه خودش ازم بخواد .. توی مجله ی نباتش یه قسمتی داره که یه نقاشی هست و زیرش مثلا عکس تراکتور کشیده کنارش عدد 7 یعنی باید توی این نقاشی 7 تا تراکتور پیدا کنید .. یا 3 تا غاز .. البته اعداد فارسی هستن
پارسا اون صفحه پیدا کردن رو خیلی دوست داره و همیشه همراه هم انجامش می دیم .. یه وقتایی که من کار داشتم خودش می نشست سر اون صفحه و دلش می خواست اونا رو پیدا کنه
دستشو می ذاشت روی عدد ها و ازم می پرسید مامان این چنده ؟ منم با شبیه سازی هایی که یادش بمونه براش می گفتم ...
خط صاف یکه.. اونی که یدونه کاسه کنارشه دوئه .. بعدی که دوست دوئه اون سه هست .. چهار شکل آچاره .. پنج یه قلبه .. 6 خیلی براش سخت بود و منم چیزی شبیهش نیافته بودم .. یه روز داشت بازی می کرد تند تند اومد در حالیکه اچار فرانسه اسباب بازیش دستش بود گفت مامان شیشت این شکلیه
هفت داره معلق می زنه و پاهاشو برده بالا سرش رو زمینه .. هشت اما ایستاده .. نه یه کله ی گرد و بامزه داره .. ده هم یدونه یکه که داره توپ بازی می کنه ..
اینطوری وقتی من داشتم ظرف میشستم خودش می خوند مامان نوشته 8 تا کلاغ پیدا کنین و می گشت و پیدا می کرد !
یازده و دوازده رو هم از روی ساعت خودش یاد گرفت از بس از ما پرسید الان ساعت چنده .. همین طور خوندن اعداد انگلیسی رو
حالا معمولا از عددی حرف بشه زود با انگشتاش اونو نشون می ده .. می گم چهار روز دیگه می ریم ساری با انگشتای کوچولوش چهارو نشونم می ده می گه یعنی اینقدر دیگه !! حتی اعداد بیشتر از 5 رو هم با انگشتاش می سازه
زندگی ما معمولا این شکلیه !
اینجا بابام خونه ما بودن و خیلی هم خوابشون میومد رختخوابشونو که پهن کردیم پسرک تندی ماشیناشو اورد روی تشک شروع کرد به بازی .. دیگه بابا هم در حالی که روی مبل چرت می زدن گفتن که کاریش نداشته باشیم تا بازیهاش تموم شه